18- سا قیا آمدن عـیـد مـبـارک بادت

       سا قیا   آمدن  عـیـد مـبـارک بادت           وان مـواعید که کردی مرواد از یادت

       در شگفتم که دراین مدت ایام فراق          بـر گرفتی زحریفان دل و دل مـیـدادت

      برسان  بندگی  دختر رز گو بدرآی          که  دم  همت  ما کـرد  زبـنـد  آزادتت

      شادی مجلسیان در قدم و مقدم تست          جای غم باد مران دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت          بوستان سمن و سرو و گل  و شمشادت

  چشم بد دور کز آن تفرقه ات باز آورد          طالـع  نـامـور  و  دولـت  مـادر  زادت

                                حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح

                                ورنه  طوفـان  حوادث

   سا قیا   آمدن  عـیـد مـبـارک بادت           وان مـواعید که کردی مَرَواد از یادت

در این غزل بعضی از ابیاتش خطاب به ساقیست و بعضی از ابیاتش خطاب هست به باده و می. ساقیا الف آخر این کلمه را میگویند الف ندا و وقتیکه میگوید ساقیا یعنی دارد ساقی را صدا میکند. در بعضی از غزلیات حافظ ساقی آن شراب آورنده است و در بعضی از غزلیات معشوق حافظ است و در بعضی غزلیات هردو هم شراب آور است و هم معشوق. اما کلمه عید (EED) عربیست و وقتی بفارسی آمده تلفظش عوض شدع و بصورت (EAID) در آمده. ما باید همان تلفظ عربی آن را در این غزل بکار ببریم زیرا در مصراع دوم با کلمه مواعید هم آهنگ باشد. عید در اینجا عید فطر است. کلمه فطربمعنی شکستن روزه است. بهمین دلیل روزه داران وقتی رورزه میگیرند در آخر روز افطار میکنند و کلمه افطار از فطر است.

این عید فطر که پایان ماه رمضان است اول ماه شوال است. در آن روز اول شوال هم مسلمانان باز روزه میگیرند. اما این روزه را بآخر نمی برند. وقتیکه هلال ماه شوال را در افق دیدند, آنوقت میگویند ماه عوض شده رمضان رفته و شوال آمده و روزه را میشکنند. کلمه بادت این یک حالت دعائی هست از فعل بودن. وقتیکه میگوئیم باد یعنی باشد و حالت دعا کردن را دارد. در مصراع  دوم مواعید جمع وعده است. میعاد و یا  وعده یکیست و جمع وعده یا میعاد میشود مواعید. مرواد با مرود بکلی با هم فرق دارد. مرواد باز هم یک حالت دعائی هست از فعل رفتن. الاهی که نرود و یا خدا کند که نرود. اگر بگوئید نرود فعل امر است اصلاً دعا نیست.  خواجه میگوید ای ساقی, ماه رمضان رفته و ماه شوال آمده عید است و این آمدن عید  خدا کند که بر تو مبارک باشد. ضمناً آن وعده هائی را هم که کرده بودی الهی که از یادت نرود. چه وعده ای ساقی کرده بوده؟ ساقی وعده کرده بوده که چون ماه رمضان نمیشود شراب خورد وقتیکه این ماه تمام شد آنوقت من برای تو شراب بیاورم. این یک وعده حالا این وعده را فراموش نکی. یک وعده دیگر هم وعده بوسه دادن است.  اصولاً در هر عیدی با بوسیدن همراه است چه عید های ملی باشد و چه عید های مذهبی باشد. حالا این عید هم ساقی گفته بوده که خواجه در ماه رمضان بوسه ممنوع و وقتیکه رمضان تمام شد میتوانی من را ببوسی. حالا میگوید این دوتا وعده ایکه بمن دادی که بری شراب بیاوری و بوسه هم بمن بدهی الاهی که از یادت نرود. یک همچون مفهومی را برای عید نوروز دکترخانلری دارد.

( گفـتمش بوسه دهی؟ گفت هنوز موسم آن نرسیدهست مرا

                                  بهر تبریک ببوس از من روز چون به نوروز دهی دست مرا

گفتمش موعد یکساله بتا؟ مدتی سخت نگیرد مرا { خیلی برای من طولانیست}

                                           جان من بوسه بده عذر میا دیدن روی تو عیب است مرا

       در شگفتم که دراین مدت ایام فراق          بـر گرفتی زحریفان دل و دل مـیـدادت

این دل ودل میدادت را هماهنگ و یا متناسب با هم آورده و این از صنایع شعریست. مدت ایام فراق کنایه از ماه رمصان است. روزهائیکه می خانه بدستور حاکم درش بسته بود و منظور از فراق, فراق یاران و عاشقان و معشوقان از هم. این کنایه از ماه رمصان است. بر گرفتی دل, دل بر گرفتن معنی خاصی دارد مثل دل کندن. حریفان اشاره به باده گسارانیکه در یک بزم جمع میشوند. اصولاً در ادب فارسی اینها را حریفان  باده پیما میگویند. یک معنای پیمودن هم بمعنای نوشیدن است. دل میدادت یعنی دلت راضی میشد. اجباری تعجب میکند که در این یک ماهه از باده گساران دل کندی و دلت باین کار راضی شد که دل بکنی و نزد آنها نیائی. باده گساری ممنوع بود. حد اقل دیدار با باده گساران ممنوع نبود, چگونه دلت راضی شد که با باده گساران هم دیدار خودت را قطع بکنی.

  برسان  بندگی  دختررَز گو بدرآی          که  دم و  هـمت  ما کـرد  زبـنـد  آزادتت

بندگی برسان یعنی سلام و دعای ما را برسان. دختررَز یعنی شراب. یکی از اسامی درخت انگور رَز هست و شرابیکه از این انگور درخت رَز گرفته میشود را دختر رَمی نامند. این دختر رز یک کلمه قدیمی و بطوریکه کتابها و تاریخها نوشتند از زمان سامانیان در ادب فارسی بوده. سامانیان در قرن سوم هجری بودندند و خواجه در قرن هشتم بود و پس از پنج قرن پیش از حافظ این کلمه رز معمول بوده است. دم بمعنی نفس و دعاست. همت در عرفان بمعنی توجه قلبی و کامل است. بند در اینجا اشاره است به شراب و دختر رز. این دختر رز در ماه رمضان در بند بوده و در خمخانه ها محبوس بوده و کلمه بند اصولا یعنی زندان. این خُمخانه ها همیشه در زیر زمین بود. این شراب نمیتوانست این مدت سی روز رمضان از زیر زمین بیرون بیاید و در بند زیر زمین بود یعنی در زندان زیر زمین بود. در این بیت خطاب به ساقیست. ای ساقی برو به شراب سلام و دعای من را برسان و باین دختر رز بگو که از این زندان خودت بدرای چون دیگه ماه رمضان رفته و تو دیگر آزادی. دعا و توجه و همّت کامل ما باعث شد که تو از این حبس آزاد بشوی. دیگه بیا بیرون.

      شادی مجلسیان در قدم و مقدم تست          جای غم باد مران دل که نخواهد شادت

مجلسیان اشاره به باده گسارانیست که در مجلس بزم گرد هم میآیند. قدم یعنی گام بر داشتن و پا جلو گذاردن.  مقدم یعنی باز آمدن و بر گشتن. باز به ساقی دارد خطاب میکند. ای ساقی بعد

از اینکه بدختر رز دعا و سلام من را رسانیدی باو بگو که شادی این باده گسارانیکه در این مجلس دور هم جمع شدند بستگی دارد بقدم جلو گذاشتن و باز آمدن تو. باز آمدن برای اینکه یک ماه بود که در بند بودی و نمی آمدی. پس شادی ما بستگی باین دارد که قدم جلو بگذاری و بر گردی و دل میگساران هم شاد کنی و بطور کلی شاد مانه بیائی. بعد دارد یک دعای همراه با نفرین میکند.  جای غم باد مران دل که نخواهد شادت هر دلی که تو را شاد نخواهد پمخصوصاً دلی که پُر از غم باشد. تو خودت شادی و شادی آوری.

   شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت          بوستان سمن و سرو و گل  و شمشادت

باز اشاره به ساقیست. تاراج خزان کنایه بآن ایام بسته بودن در میخانه. این تاراج خزان است که غم میآورد و دوران خزان است و برگ ریزان میکند در میخانه ها بسته میشود. رخنه نیافت یعنی آسیبی وارد نیا ورد.  در مصراع دوم سمن و گل اشاره بچهره زیبای ساقیست و سرو و شمشاد اشاره به قد و بالای ساقیست چون هردو رسا هستند هم شمشاد و هم سرو. میگوید ای ساقی شکر خدائی را که در مدتیکه در میخانه ها بسته بود تو بعلت این حکم حاکم خانه نشین شدی وقتیکه پنهان بودی به چهره زیبایت و بقد و قامت رعنایت, خدا را شکر که بتو آسیبی وارد نشد. تو همان لطف و جمال زیبائی را داری. تو همان ساقیی هستی که با دختر رز در ارتباط بودی و هم اکنون هم هستی. خدا را شکر.

 چشم بد دور کز آن تفرقه ات باز آورد          طالـع  نـامـور  و  دولـت  مـادر  زادت

چشم بد یعنی چشم حسود و بد خواه. تفرقه که بمعنای پراکندگیست اینجا بمعنی جدائیست. یعنی بین عاشقان و معشوقان, بین باده و بادهگساران جدائی و تفرقه انداخت. کلمه طالع یعنی طلوع کننده و این را به بخت و اقبال نو و جوان که تازه آمده میگیرند. نامور اینجا بمعنی بلند است. دولت که معانی مختلفی دارد اینجا بمعنی سعادت و نیکبختیست. مادر زاد یعنی ذاتی. ای ساقی بدختر رز بگو که چشم حسود و بدخواه از تو دور باد  که بخت و اقبال بلند و  نیکبختی ذاتـیت از این جدائی و دوری رهائی بخشید. چشم حسود و بدخواه کور باد که دوباره سخت گیری پیش نیاید و دوباره دختر رز به زندان نرود و تو خانه نشین نشوی و نبادا که دوباره اینطور بشود. این باین غلت گفته شده که باده نوشین در زمان امیر مبارزالدین سخت ممنوع بود و اصلا می کشت. در خمخانه ها را می بست, خمهارا میشکست. شاه شجا پسرش بود و از آن باده گساران معروف بود. وقتیکه بعد از امیر مبارزالدین, شاه شجا آمد باده خواری و می گساری را آزاد کرد. باده گذاری را آزاد کرد و در همین موقع بود که گفته شده که خدایا آنروز را دوباره نیاور. نه اینکه ماه رمضان دوباره نیاید بلکه روزگار قبلی دوباره بر نگرد

 حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح       ورنه  طوفـان  حوادث  ببرد  بـنـیـادت

اشاره بداستان حضرت نوح و طوفان اوست که وقتیکه حضرت نوح پیغامبر که عمرش خیلی دراز بود و هرچه که تبلیغ کرد و مردم را فرا خواند بسوی خداوند,مردم نگرویدند نوح دل آزرده شد و از خداوند  درخواست کرد که آنها را تنبیه بکند. این داستانیست که هم در تورات آمده و هم در قران  و این از افسانه های سمبولیک مذهبیست که باید بآن پیامهایش توجه بشود. فرمان خدا آمد که ای نوح درخت ساج بکار. ساج درختی هست که چوب خیلی سختی دارد و مدت چهل سال طول میکشد که اینقدر بزرگ شود تا اینکه چوبش بدرد بخورد. نوح رفت و این درخت را کاشت و نمیدانست که چرا خداوند از او خواسته بود که این درخت را بکار. بعد از اینکه ساج باندازه خودش رسید فرمان خدا آمد که ای نوح درخت ساج را ببر و از چوبش تخته بساز و با تخته هایش کشتی درست کن. نوح اندکی دریافت که قرار است که طوفان بیاید. باز هم در این افسانه های مذهبی آمده که چهل سال هم مشغول ساختن کشتی بود. مردم از کنارش میگذشتندو ازش میپرسیدند که ای نوح چه میکنی و میخندیدند و مسخره اش هم میکردند. بالخره کشتی ساخته شد. طوفان یعنی آب فراوان نه تنها از آسمان بارید بلکه از زمین هم جوشید و آمد بیرون و همه جا را فراگرفت و همه را غرق کرد.کشتی نوح افتاد روی آب وفقط خانواده نوح و اشخاصیکه به او گرویده بودند مجموعاً هفتاد و دو نفر هم بیشتر نبودند بکشتی درآمدند و از هر حیوانی یک جفت برای اینکه نسلشان بافی بماند را بکشتی بردند  و یکی از پسرانش بنام کنعان هرچه پدر خواست که او هم سوار بشود نشد  و او و  بقیه مردم که باقی مانده بودند بهلاکت رسیدند. این کشتی بعد ها گفته شده که در کوه آرآرات پائین آمده کوه های آرآرات در مرز ترکیه و ایران و قفقاز روسیه واقع شده. اصلاً این کوه آرآرات را مردم آن منطقه میگویند کوه نوح که دارای دو قله دارد یکی بزرگتر و دیگری کوچکترکه اسم گذاری کرده اند بنام نوح صغیر و نوح کبیر. در تورات اشاره شده که بر یکی از این قله ها کشتی نوح فرود آمده و بدنبال این اشاراتیکه شده, بعد ها باستان شناسان بکوه آرآرات رفتند و جستجوی فراوان کردند و یک نشانه های خیلی ضعیفی احتمالاً و شاید بگُمان آنها که باقی مانده کشتی نوح هست دیده اند. حالا اینها را چرا خواجه آورده؟ برای این آورده که سابق براین جام بادهشان را باشکال مختلف میساختند منجمله بشکل کشتی. خواجه مکرر در دیوانش اشاره میکند به این جام باده کشتی شکل:

مرا بکشتی باده در افکن ای ساقی …….

مرا بیانداز در کشتی باده. حالا این جام کشتی مانند را تشبیه میکند به نوح, همان گونه که کشتی نوح آنهائیکه درش رفتند نجات پیدا کردند, آنهائیکه از این جام کشتی مانند باده استفاده میکنند از بسیاری گرفتاریها و غم و اندوه ها نجات ورهائی پیدا میکنند. بخودش میگوید خواجه این کشتی را از دست مده. اگر از دست بدهی آن طوفان بلا میآید و بنیادت را بر میکند همان گونه که آن پسر نوح بنیادش از دست رفت. آن چیزیکه از غم رها میدهد و آن چیزیکه باعث امید میشود سمولیک است و باده انگوری نمیتواند این کارها را بکند. باده انگوری نه تنها غم را از دل نمیبرد اگر موقتاً از غم از دل می برد بعداً غم بیشتری میآورد. اما آن باده عشق الهی اینطور نیست آن وقتیکه آمد دیگه آمده و آن غم را می برد و بجایش شادی میآورد امیدواری و روشنی میآورد و آن باده, باده عشق الهیست.

پایان غزل شماره 18

Loading