41- صحنِ بُستان ذوق‌بخش و صحبتِ یاران خوش است،

صحنِ بُستان ذوق‌بخش و صحبتِ یاران خوش است،
وقتِ گل خوش باد، کز وی وقتِ می‌خواران خوش است

از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود،
آری آری، طیبِ انفاسِ هوا‌داران خوش است

ناگشوده گل نقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد،
ناله کن بلبل! که گلبانگِ دل‌افکاران خوش است

مرغ خوش‌خوان را بشارت باد، کاندر راه عشق،
دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازارِ عالم خوش‌دلی، ور ز آن‌که هست،
شیوهٔ رِندی و خوش‌باشی عیّاران خوش است

از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوش،
کاندر این دیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است

حافظا! ترکِ جهان گفتن طریقِ خوش‌دلی‌ست،
تا نپنداری که احوالِ جهانداران خوش است

تفسیر:

این غزل در بهاران سروده شده و تکیه کلام اصولاً بر خوش بودن است و خوش بودن یکی از ارکان اندیشه های خواجه هست. خوش بودن غیر از عیّاشی کردن است. خوش بودن یعنی بنعمتی که خداوند داده خوشنود بودن و آن نعمت را از راه سلامت بکاربردن. اگر خوب در این غزل دقت کنید می بینید که این غزل هم قافیه دارد و هم ردیف و غزل با قافیه و ردیف سرودنش مشکل تر است. قافیه فقط صداست ولی ردیف که بعدش میآید یک یا دو یا سه کلمه دارای معناست. مثلاً در اینجا قافیه میخواران هواداران افکاران چند حرف اران قافیه است بدون معنی ولی وقتیکه میگوئیم خوش است هردو معنی داردا

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

وقت گل خوش باد کزوی وقت میخواران خوش است

ان را ردیف میگویند

در این بیت موقع خواندن تکیه را باید روی خوش است بیاورید. صحن بمعنی فضا وعرصه بمعنی باغیست که در صفا و خرمی مثل بهشت باشد و از این قبیل معانی. بستان کوچک شده بوستان است و بوستان یعنی باغ میوه و با گلستان فرق دارد. گلستان یعنی باغ گل و بستان یعنی باغ میوه. ذوق معانی مختلفی دارد و در اینجا بمعنی نشاط و شادابیست. صحبت بمعنی هم نشینی و با دوستان نشست و برخاست کردن. وقت در مصراع دوم علاوه بر اینکه معنای موضع و هنگام و قسمتی از زمان را میرساند اینجا معنی دیگری دارد. در اصطلاح صوفیه و عرفا وقت بزمان حال گفته میشود. زمان حال فاصله بین زمان حال و گذشته است و اصلاً یک لحظه است و یک دم است و از نفس کشیدن هم کوتاه تر است. اینجا بمعنی لحظه هست. در آن لحظاتیکه یک عارف یک صوفی در آن اندیشه های عرفانی و معنوی خودش غرق میشود, این را میگویند وقت. این فقط یک لحظه هست ولی خودش خیال میکند که طول کشید وقتیکه بیک نفر میگوئید وقتت خوش باد یعنی لحظه های زندگیت خوش باد یعنی بقیه زندگیت. این بیت اشاره به فصل بهار است که پوشیده میشود از گل و سبزه و میوه خواجه میگوید فضا و عرصه باغ نشاط بخش است و در چنین فضا و عرصه ئی نشستن و برخواست با دوستان خیلی نشاط بخش و خوش آیند است. از آنجا که صفا و خرمی و شادآبادی و شادی افزائی در باغ وجود دارد و چرا دارد بمناسبت شکفتن گلها دارد. حالا شما یک باغ دارید ولی همیشه نشاط بخش نیست و وقتی نشاط بخش میشود که گلهایش باز شود. این شادی افزائی بیشتر موسم گل است. خواجه میگوید که گل شکفته شده وقت گل خوش است و دارد در حق گل دعا میکند میگوید ای گل لحظات تو خوش باشد خدا کند, که لحظات را برای ما میخواران خوش کردی و ایگل لحظاتت خوش باشد. حالا میتوانیم با این یاران هم دل و هم راز و هم طریقت با هم نشست و برخاست بکنیم و تو که شکفتی ما هم می گلرنگ بنوشیم. حرف وقت را تا آنجا که گفته شد اگر بمعنای تصوف و عرفان بگیریم آنوقت باغ پیدا میشود آنوقت دیگه باغ آن باغیکه درخت و سبزی و بوته گل دارد نمیشود. یک باغ دیگر هم داریم که حلقه جمع غرفائیکه هم دل و هم طریقت با هم جمع میشوند. آنهم یک گلستان است که آنجا از دست مرشدشان جام شراب عشق الهی را میگیرند و بکام وجودشان میریزند و مست عشق الهی میشوند و آنجا خوش هستند. طربخانه عرفانی بدین صورت بوجود میآید

از صبـا هردم مشام جان مـاخـوش میشود

آری آری طیبِ انفاس هواداران خوشست

صبا آن باد نرم باد ملایم صبحگاهیست. مشام بمعنی بینی است مشام جان بینی جان است علاوه بر اینکه چیزهای فراوان دارد مثل سَرمان جان ما هم چشم دارد اگر یکی میخواهد چشمهایش کور بشود بهتر اینکه چشم سرش کور بشود. چشم دل باید روشن و باز باشد شامه و مشام بینی جان بایستیکه ببوید چه بوئی را؟ بوی حقیقت را. انفاس جمع نفس است یعنی نفسها. هواداران همان یاران که میتوانید با آنها خوش باشید اینها یاران عرفانی در طریقت هستند. هوا بمعنی هوس هم هست و یاران کسانی هستند که همه حوس های یکسان دارند. میگوید باد ملایم بامدادی میوزد و بوی خوش یار را میآورد. بوی خوش یار که از لابلای زلف یار و یا در بعضی از جاها از همه بدن یار بوی خوش را میآورد. لحظه بلحظه این بوی یار بینی جانِ ما را نوازش میدهد و جان ما را تازه میکند. این کلمه آری آری کلمه تأکید است یعنی حتماً طیب یعنی بوی خوش نفسهای یاران. مشام جان یا بینی جان بوی حقیقت را که از سوی منبع حقیقت میآید میشنود و او را جذب میکند و همه هم نفسان حقیقت و هم یاران حقیقت را خوشحال میکند.

ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت سازکرد

ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش

ناگشوده یعنی ناشکفته در اینجا. نقاب آن روبنده ایکه یار بروی خودش می بندد. حالا گل نقابش را گشوده یعنی چی؟ یعنی گل شکفته. وقتیکه شکفته شد آنوقت نقابش را بر میدارد.نقابش آن کاسبرگهای سبز است که دور تا دور غنچه را گرفته اند. خواجه آنها را به نقاب گل تشبیه کرده. آهنگ یعنی نیت و تصمیم آهنگ کردن یعنی قصد کردن با آهنگ نواختن فرق دارد رحلت یعنی کوچ کردن و رفتن بدون برگشت داشتن. اما کلمه ساز کردن بمعنی درست کردن و آماده کردن. علاوه بر این معنای موسیقیائی خودش را هم دارد زیرا وقتیکه میگوید ساز کرد معنی ساز زدن هم دارد. ولی اینجا هیچ ارتباطی با ساز زدن ندارد. اگر از دوستتان بپرسید که برای تعطیلات آهنگ کجا را کردی او جواب میدهد که آهنگ سانفرانسیسکو را کرده ام. دل افکار بمعنی دل آزرده و دل شکسته. گلبانگ دو معنی دارد که هردو در اینجا صادق است یکی بمعنای ناله بلبل است که دارد گل را صدا میکند و دارد برای گل میخواند. یکی هم گلبانگ یعنی بهترین آواز و یا گل آواز ها. خواجه میگوید این گل را ببینید چقدر بی وفاست هنوز نقابش را پس نزده و روی خودش را نشان نداده قصد رفتن کرده. عزیز بودنش هم بخاطر همین است اگر میماند آنقدر عزیز نبود. آدمها هم همینگونه هستند وقتی که میروید پهلوی یک دوست اگر بخواهید بیشتر نزد او بمانید آن قدر ها عزیز نیستید. این گل عمرش کوتاه است. حالا اشاره به بلبل میکند حالا که گل نقابش را کنار نزده رفت, ای بلبل تو که عاشق گل هستی از فراق و هجرانش ناله کن زیرا که دل شکسته شدی دل افکار شدی که چرا گلت رفت و معشوقت رفت, بخوان و ناله کن. اصولاً آن گلبانگهای خوب و حال دلشکستگان خوب است برای اینکه مصنوعی نیست وقتیکه یکی دلش میشکند و ناله میکند و آوازی میخواند دیگه سعی نمیکند که این را درستش کند یعنی تصنعی اینکار را انجام نمیدهد و او صادقانه از درد دلش را بآن صورت که میداند ابراز میکند. تکلف ندارد و از دلش دارد بیرون میآید. آن خوش است.

مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عش

دوست را بـا نـاله شبهای بـیـداران خوش است

مرغ خوشخوان اشاره به بلبل است و در بقرینه ناله شبهای بیداران در مصراع دوم کنایه به عارفانِ شب زنده دار است و این خود خواجه است که بشارت داد و مژده داد. در ابتدای مصراع دوم کلمه دوست اشاره به معشوق ازلی خداوند است. ناله شبهای بیداران کنایه از آن راز و نیازهای شبانه عارفان است. خواجه میگوید بشب نشینان عاشق که همچون مرغ خوشخوان سراسر شب را در راز و نیاز و ناله و فغان هستند مژده و بشارت باد که معشوق ازلی یا خداوند از شنیدن راز و نیازهای شبانه شب زنده داران خوشش میآید و دوست دارد.

(مَرو بخواب که حافظ به بارگاه قبول

زورد نیم شب و درس صبحگاه رسید)

در جای دیگر میگوید, بارگاه خداوند بخاطر این مرا قبول کرد که ورد شبها و درس صبحگاه داشتم. معروف است که حافظ از نیمه های شب بیدار میشد و راز و نیاز میکرد هرشب و همه شب و صبح نشده نمازش را میخواند و بعد شاگردانش میآمدند وبآنها درس قران میداد. جای دیگر:

(حافظا در کنج فقر و خلوت و شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قران کم نکن)

باز جائی دیگر میگوید:

(دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش میرو که دنیا حیرت انگیز است)

(نیست در بازار عالم خوشدلی ورزانکه هست

شیوه رندیّ و خوش باشیّ عیّاران خوشست)

بازار عالم از نظر دستور زبان فارسی اضافه تشبی هی است یعنی دنیای بازار مانند. این جهان مثل بازار است و در بازار متاع و جنسی خرید و فروش میکنند متاع خوشدلی در بازار عالم نیست که تو بروی بخری هرچه هم پولدار باشی و هرچه هم زور دار و صاحب مقام و با قدرت باشی و اگر که باشد آن شیوه و راه و روش رندی با خوش باشیّ عیّاران است. رندی که گفته اند بار مثبت دارد و در باره رند کتابها نوشته اند که معنی رند چیست. 99 بار در دیوانش کلمه رند را آورده و خودش از رندان جهان است. رند یعنی سبکبار و این دلبستگی ها و زرق و برقهای غیر ضروری فساد آفرین دست و بالش را نمیگیرد و پرو بالش را با این گِلها آغشته نمیکند چون این رند سبک بال است این رندی بودن سابقه پیشینه ای دارد و سابقه اینها بر میگردد به قرن چهارم و آدمهائی بودند جوانمرد پر فتوت زیرک تند و تیز یار ضعیفان. اینها میرفتند پول و ثروت را از ثروتمندان میگرفتند و میآوردند به فقرا و بینوایان میدادند. به مریضان و بد بختان یاری میکردند و کمک میکردند و این جوانمردی بود. مکتبی داشتند بنام مکتب فتوت و فتوت یعنی جوانمردی. اصلاً کلمه ایّار یعنی خیلی زرنگ و تند و تیز. اینها این رندان در زندگی خیلی خوشی داشتند و از اینکه بدیگران کمک بکنند لذت فراوانی میبردند و کمک بدیگران بزرگترینن خوشی آنها بود اگر در بازار عالم خوشی باشد متعلق به این رندان است. اصل جوانمردی چیست؟ در عرفان آمده که اول اینکه آنچه را که میگوید انجام هم بدهد دوم اینکه راستی و درستی را در کارش نگه دارد کج گوئی و کج روی نداشته باشد. حالا اگر راستی داشته باشی و هرچه هم بگوئی انجام بدهی بنا بر این همه کارهایت کار نیک است. سوم اینکه صبر و تحمل و شکیبائی را بکار ببری زیرا هر صفتی که تعلق دارد به عیّارو جوانمرد بر میگیرد باین سه صفت. اگر میگوئی که من جوانمردم این سه صفت را حتماً باید داشته باشی

از زبـان سـوسن آزاده ام آمـد بـگـوش

کاندرین دیـر کـهـن کار سبکـباران خوش است

سوسن یک گیاهی هست که زنبق مشکی هم آنرا مینامند و انواع مختلفی دارد یکی سوسن سفید است. این سوسن سفید راست و مستقیم بالا میرود همیشه هم سبز است اگر که گلش بیافتد شاخه دیگری میروید و دوباره گل میکند. پنج تا گلبرگ دارد و پنج تا کاسبرگ معمولاً گلبرگهای دیگر رنگی هستند و کاسبرگها سبز هستند. این سوسن کاسبرگهایش هم برنگ گلبرگهایش است بنابر این وقتیکه بآن نگاه میکنید مثل اینست که ده تا گلبرگ دارد وهمه گلبرگهایش هم بشکل زبان و نوک تیز هستند اینست که باین گل میگویند سوسن ده زبان و راست هم بالا میرود و چون راست بالا میرود بآن میگویند سوسن آزاده. شمشادی که مستقیم بالا میرود بآن میگویند شمشاد آزاد. آزاد معانی مختلفی دارد منجمله راستی سبزی و خرمی تراوت و همیشه سبزی اگر این صفات را داشته باشد بآن میگویند آزاده. دیر کهن, دیر که معبد است کهن هم قدیمیست و در این دیر کهن یعنی این دنیا. سبکبار کسیست که بار غم کم و زیاد دنیا بدوشش نیست.

حافظا ترک جهان گفـتـن طریق خوشدلیست

تا نـپـنـداری که احـوال جـهـانـداران خـوشست

ترک جهان گفتن این نیست که هرچه در این دنیا داری از خود دورکنی اکر اینکار بکنی دیگر نمیتوانی زندگی کنی. ما که از ماده ساخته شده ایم باید دنبال مادیّات باشیم. اگر شما دنبال این هستید که زندگیتان را بگذرانید. بعضی ها هستند که همه جهان را برای خودشان میخواهند. شما باندازه ای که زندگیتان بگذرد قانع هستید و بعدش میروید و خستگیتان را در میکنید آنها نه نمیتوانند خستگی را در کنند. آنها میخواهند یک نفر باشند و همه چیز دنیا هم مال آنها باشد.اینها را میگویند جهاندار و میخواهند کل جهان را داشته باشند. آیا فکر میکنید که این جهانداران خوشحالند؟ نه این همه مال و منال که جمع کرده اند شب تا صبح میترسند که دزد نیاید و مال او را نبرد. آفت نزند, زلزله نیاید و مال آنها را منهدم نکند. شما خیال میکنید که این جهانداران حال خوش دارند آنها نشان میدهند ولی خوش نیستند و پر از ترس و بیم هستند بیش از هرکس دیگر در معرض آفت و خطر هستند و بیش از همه در مسیر بدست آوردن مال هستند و بیش از همه در معرض خطر هستند. لذا آنچه که دارید خوشحال و راضی باشید

پایان غزل 41

Loading