- 01- الا یا ایهاً الساقی ادر کاساً و ناولها
- 02- صلاح کار کجا و من خراب کجا
- 03- اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
- 04- بملازمـان سلطان که رسانـد این دعا را
- 05- دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدا را
- 06- صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
- 07- سـاقیا برخـیز و در ده جــام را
- 08- صـوفی بـیا که آیـینه صافـیست جام را
- 09- رونق عهد شباب است دگر بستان را
- 10- دوش از مســجد سوی مـیــخانــه آمد پـیـر ما
- 11- ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
- 12- سـاقـی بنور بـاده بر افروز جـام مـا
- 13- میدمد صبح و کلّهِ بست سحاب
- 14- گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
- 15- ای شاهـد قدسی که کشـد بند نـقـابت
- 16- خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
- 17- سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
- 18- ساقیا آمدن عید مبارک بادت
- 19- چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
- 20- ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
- 21- روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست
- 22- دل و دینم شد و دلبر بملامت برخاست
- 23- خیـال روی تو در هر طریق همره ماست
- 24- در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
- 25- زلف آشفته وخوی کرده وخندان لب و مست
- 26- شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
- 27- مطلب طاعت وپیمان و صلاح از من مست
- 28- بجان خواجه و حق قدیم و عهد درست
- 29- ما را زخیال تو چه پروای شراب است
- 30- آن شبِ قدری که گویند اهل خلوت امشب است
- 31- زلف، هزار دل به یکی تار مو ببست
- 32- خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
- 33- خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است؟
- 34- رِواق منظر چشم من آشیانهٔ تست
- 35- برو به کار خود ای واعظ! این چه فریاد است؟
- 36- بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است،
- 37- تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست،
- 38- بیمهر رُخَت، روز مرا نور نماندست،
- 39- المِنَّه لله که در میکده باز است،
- 40- اگرچه باده فرحبخش و باد گلبیز است،
- 41- صحنِ بُستان ذوقبخش و صحبتِ یاران خوش است،
- 42- کنون که بر کف گل، جامِ باده صاف است،
- 43- در این زمانه، رفیقی که خالی از خَلَل است،
- 44- گل در بر و می در کف و معشوق به کام است،
- 45- به کوی میکده هر سالکی که ره دانست،
- 46- صوفی از پرتو می راز نهانی دانست،
- 47- روضهٔ خُلدِ برین خلوتِ درویشان است،
- 48- به دامِ زلفِ تو دل مبتلای خویشتن است،
- 49- لعلِ سیراب به خون تشنهلبِ یارِ من است
- 50- روزگاریست که سودای بتان دینِ من است